بدون عنوان
1 ساعت پیش کنارم نشسته بودی و داشتی با عروسکات بازی میکردی و براشون لالایی میخوندی و میبوسیدیشون و...منم با عشق نگات میکردم و صدای ضبط ماشین رو بلند کردم تا یه کم برام برقصی و تو دختر همیشه پایه من ،با یک لبخند ملیح برام رقصیدی... پر از عشق بودم و انگار تو بهشت بودم و تمام حواسم به تو بود،غرقت شده بودم... تا رسیدیم به مهدکودک.قلبم گرفت.دوباره جدایی...خیلی سخت بود برام،سخت تر از اولین باری که گذاشتمت مهد و باهات خداحافظی کردم،سخت تر از اولین باری که ازت جدا شدم و تورو به مامان جون سپردم....سخت تر از همیشه. بغضم گرفت و دوباره طبق معمول تو رو با گریه تحویل "خاله سمیه" دادم.و اون هم طبق معمول با اخم و تخم رها رو ازم گرفتی و حتما تو دلش کلی...
نویسنده :
مامان رها
8:57